bornram

Monday, January 15

...می روی

داستان زندگی من
به هيچ آيين نخواهد شد جدا
...از حسرت تشويش زای من
...
...می روی
...بی که از دلتنگی های من غم ات باشد
بی که بدانی در هراس از کابوس مدام رفتن تو
...چگونه ثانيه ها را حلق آويز می کنم
...آخر اين دو سال هم تمام می شود
!و من هم
و نيستی
که همه ی دردها را
... در آغوش بودن ات به دست باد بسپارم
کاش دست های خالی ام
. چنان توان داشت که عقربه های ساعت لعنتی اتاق را برای هميشه متوقف کنم
کاش آخرين روز اسفند امسال تا ابد ادامه می يافت؛
بی که تحويل سال
. با آهنگ شوم رفتن تو همراه باشد
بهاری که این همه عاشق اش هستم
افسوس؛
امسال به جای نوید رویشِ
. خبر از ورق خوردن تقویم بی تو ماندن را با خود دارد
کاش با دست های نازنین تو
...رنگ این کابوس از پنجره ی چشم هایم پاک می شد
...کاش
...
میل من سوی وصال و قصد او سوی فراق
ترک کام خود گرفتم تا برآید کام دوست

4 Comments:

  • At 12:40 AM, Anonymous Anonymous said…

    گاه تقدیر آدمی با جدایی و رفتن و نماندن رقم خورده.چه می توان کرد جز کشیدن آهی از دل!

     
  • At 1:08 PM, Anonymous Anonymous said…

    تو كه من رو از نگراني كشتي. مگه كسي كه ماهيتابه مي خوره، مي گذاره بره؟اگر هم بره پس حقشه. ديدي گفتم؟

     
  • At 9:57 AM, Anonymous Anonymous said…

    پس من حق دارم كه خوخوش كنم. لطفاً دفعه بعد جلوي من رو نگير! اين موجود دم بريده چشم سفيد بعد از اين همه مهربوني، همون ماهيتابه و جارو حقشه. حالا هي تو ازش دفاع كن! خدا رو شكر كه ما رو قبلتر ول كرد و رفت! و گرنه احتمالاً من براي تنبيه كردنش مجبور بودم از سماور آقاي هپل استفاده كنم. ببخشيد كه من مجبورم از اسامي واقعي استفاده كنم. اينجا از آقاي هپل و آقاي ماهيتابه عذر خواهي مي كنم!

     
  • At 11:11 AM, Anonymous Anonymous said…

    عجب رسميه رسم زمونه

    قصه برگ و باد خزونه

    ميرن آدما‚ از اونا فقط

    خاطره هاشون به جا مي مونه


    ميرن آدما ‚ از اونا فقط

    خاطره هاشون به جا مي مونه



    پرسيد زير لب يكي با حسرت

    از ماها بعد ها چه يادگاري

    مي خواد بمونه ؟ خدا مي دونه


    ميرن آدما از اونا فقط

    خاطره هاشون به جا مي مونه

    -------------

     

Post a Comment

<< Home