dove?...
.بوسیدی . مرا. بوسیدم ات. دوست ات داشتم. دوست داشتی ام
.پر از بوی سیب وگندم و هرچه ممنوع و لذت بخش
...بوسیدی ام. سراسر. دوست داشتن... پر
.مثل کلاغ پرهای بچگی مان
...گفتی: جایی... گفتی: باید پیدا کنم... برای تو
...:گفتم
...بوسیدی ام. مرا کجا گذاشتی؟
11 Comments:
At 2:29 PM, Anonymous said…
نگاه كن چه فرو تنانه بر خاك مي گسترد ، آنكه نهال نازك دستانش از عشق خداست
و پيش عصيانش بالاي جهنم پست است . آن كو به يكي « آري » مي ميرد نه به زخم صد خنجر، مگر آنكه از تب وهن دق كند. قلعه يي عظيم كه طلسم دروازه اش كلام كوچك دوستي است. انكار ِ عشق را چنين كه بر سر سختي پا سفت كرده ای دشنه مگر به آستين اندر نهان كرده باشي. كه عاشق اعتراف را چنان به فرياد آمد كه وجودش همه بانگي شد. نگاه كن چه فرو تنانه بر در گاه نجابت به خاك مي شكند رخساره اي كه توفانش مسخ نيارست كرد. چه فروتنانه بر آستانه تو به خاك مي افتد آنكه در كمر گاه دريا دست حلقه توانست كرد. نگاه كن چه بزرگوارانه در پاي تو سر نهاد آنكه مرگش ميلاد پر هيا هوي هزار شهرزاده بود. نگاه كن ....
At 2:30 PM, Anonymous said…
نگاه كن چه فرو تنانه بر خاك مي گسترد ، آنكه نهال نازك دستانش از عشق خداست
و پيش عصيانش بالاي جهنم پست است . آن كو به يكي « آري » مي ميرد نه به زخم صد خنجر، مگر آنكه از تب وهن دق كند. قلعه يي عظيم كه طلسم دروازه اش كلام كوچك دوستي است. انكار ِ عشق را چنين كه بر سر سختي پا سفت كرده ای دشنه مگر به آستين اندر نهان كرده باشي. كه عاشق اعتراف را چنان به فرياد آمد كه وجودش همه بانگي شد. نگاه كن چه فرو تنانه بر در گاه نجابت به خاك مي شكند رخساره اي كه توفانش مسخ نيارست كرد. چه فروتنانه بر آستانه تو به خاك مي افتد آنكه در كمر گاه دريا دست حلقه توانست كرد. نگاه كن چه بزرگوارانه در پاي تو سر نهاد آنكه مرگش ميلاد پر هيا هوي هزار شهرزاده بود. نگاه كن ....
At 2:34 PM, Anonymous said…
بلاگم آبی! ای یییییییییی ول
At 3:35 PM, Anonymous said…
چقدر عارفانه!!
At 3:37 PM, Anonymous said…
salam... jaleb bood yalda khanoom... be goole bazi az doostan... khoob ba kalamat baziee mikoonieee... .
At 3:38 PM, Anonymous said…
چقدر عارفانه و مبهم!!
محسن
http://msanei.blogspot.com
http://sanei.blogspot.com
http://msy.blogspot.com
At 3:39 PM, Anonymous said…
دستت درد نکنه
محسن
At 3:50 PM, Anonymous said…
گویی امسال ، از آسمانی تیره رنگ ، کبوترانی سپید خواهند بارید. با پراهایی آغشته به خون. خونی که از رگهای ظریفشان با هر تپش خارج میشود چرا که پنجه غرور باز هم کسی را درید...
At 4:41 PM, Anonymous said…
والا چي بگم!!
At 12:16 AM, Anonymous said…
پشت در رو یه نگاه بنداز
At 12:11 PM, Arsalan said…
در اين حجم قيرين بی در زمانی و نادرکجايی لذت ممنوعه هم نايافتنی ست، نه؟
Post a Comment
<< Home