bornram

Monday, October 16

e tu, brutus?...

! آخ
...بی معرفت روزگار پست و فرومایه

Sunday, October 8

از تو

یادته؟
همین چند روز پیش بود که بهت گفتم خواب اتو می دیدم
گفتی خواب من؟
گفتم بله
از خود شب تا خود صبح
پرسیدی چی می دیدم
برات تعریف نکردم
فقط گفتم خیلی واقعی بود، خیلی هم شیرین و دوست داشتنی
اصلا مگه میشه چیزی از تو باشه و خواستنی و دوست داشتنی نباشه؟
همیشه بهت گفتم همه چیزت شیرینه و عزیزه
همیشه هم راست گفتم
خودت که قبول داری
تا حالا از من دروغ نشنیدی
،هر صبحی که از خواب تو بیدار میشم
،از تو پرم
از زندگی پرم
مهلتی که برای من گذاشتی داره میگذره
،مهلتی که برای داشتن ات برام گذاشتی
اما خودت که میدونی
برای دوست داشتن ات نمی تونی برام مهلت بذاری
شاید خودت توی این همه سال اینو فهمیده باشی
این همه سال که از تو رنگ و نور گرفتن
.این همه سال نازنین
نمی ذارم برگه های تقویم وعقربه های ساعت
طمع کارانه لحظه هایی رو بشمرن که از هوای تو و به هوای تو گرم و مهربون شدن
،آخ که همه ی ثانیه هام، همه ی کارهام، همه ی موفقیت هام
از تو و به خاطر توست
آخ که تو، همه ی چیزی هستی که از زندگی دیدم و خواستم و دوست داشتم
آخ که همه زندگی ام با تو معنا میشه
اصلا بدون تو چیزی نیست که بخواد معنا بشه یا نشه
....هی... ای عزیز لحظه های همیشه