...درد
...قرمز
...ترمز
سایه شیشه رو می خواست با اون لنگ پاک کنه
...شیشه...تمیز. لنگه...آی کثیف
(پسر جون!...نکن!شیشه تمیزه. بیا...(پول دادم بهش
...سبز
...قرمز
...ترمز
...سایه گل می فروخت... گل های خوشگل قرمز... رنگ لپای یخ کرده اش
.(دسته ای چند؟... (پول دادم بهش
...سبز
...قرمز
...ترمز
...سایه فال می فروخت... سرنوشت می فروخت
...بخت و اقبال می فروخت
(بیا!...(پول دادم بهش
...سبز
...فرمز
...ترمز
سایه رفت شیشه ی یکی دیگه رو پاک کنه
!...دختره: اه! نکن! شیپیشو! هپلی
(راست می گفت، خیلی چرک و پلشت بود سایه)
(برو!... (پول نداد بهش
...سبز
...سبز
...ترمز
...جیغ
(...سایه نبود. پولا ریخته بود رو خونا...خونا ریخته بود رو پولا)