bornram

Monday, March 28

...درد

...قرمز
...ترمز
سایه شیشه رو می خواست با اون لنگ پاک کنه
...شیشه...تمیز. لنگه...آی کثیف
(پسر جون!...نکن!شیشه تمیزه. بیا...(پول دادم بهش
...سبز
...قرمز
...ترمز
...سایه گل می فروخت... گل های خوشگل قرمز... رنگ لپای یخ کرده اش
.(دسته ای چند؟... (پول دادم بهش
...سبز
...قرمز
...ترمز
...سایه فال می فروخت... سرنوشت می فروخت
...بخت و اقبال می فروخت
(بیا!...(پول دادم بهش
...سبز
...فرمز
...ترمز
سایه رفت شیشه ی یکی دیگه رو پاک کنه
!...دختره: اه! نکن! شیپیشو! هپلی
(راست می گفت، خیلی چرک و پلشت بود سایه)
(برو!... (پول نداد بهش
...سبز
...سبز
...ترمز
...جیغ
(...سایه نبود. پولا ریخته بود رو خونا...خونا ریخته بود رو پولا)

Sunday, March 20

...

کسی که در پی اویم, در این حوالی نیست
....تو هم که خانه به دوشی, برو! خیالی نیست

Tuesday, March 15

....!هه

...امروز هم رفتیم یک مادام ارمنی دیگر را دیدیم
:برای یک فال قهوه ی دیگر
خیلی دوست ات داره...مهربون هم هست..."
.به روش نمیاره، اما خیلی براش عزیزی
"....براتون شمع افتاده...آینده اتون
،اما...چه طور به تفاله های خیس قهوه ای دل خوش کنم
......وقتی حرف چشم هات چیز دیگری است؟